جدول جو
جدول جو

معنی خوان کرم - جستجوی لغت در جدول جو

خوان کرم
(خوا / خا نِ کَ رَ)
سفرۀ کرم. سفره ای که از روی بخشش و کرم گسترده شود. (یادداشت بخط مؤلف) :
تو مست خواب غفلتی و ازبرای تو
ایزد فکندخوان کرم در سپیده دم.
منوچهری.
، خانه ای که بر همه کس مفتوح و سفرۀ آن همه روزه گسترده باشد، خوان یغما. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی هر یک از جانورانی که دمای بدنشان نسبت به دمای محیط تقریباً ثابت است مانند پستانداران و پرندگان، کنایه از مهربان و خوش خو
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا نِ شِ شُ)
یکی از هفت خوان رستم که در آن کشتن رستم ارژنگ دیو راست
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا نِ سِوْ وُ)
یکی از هفت خوان رستم که در آن کشتن رستم اژدها راست
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا نِ دُوْ وُ)
یکی از هفت خوان رستم که یافتن رستم چشمۀ آب راست پس از تحمل رنج تشنگی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا نِ بَ رَ / رِ)
برج حمل. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
زآن پیش کز مهر فلک خوان بره سازد ملک
ابر اینک افشانده نمک وز چهره سکبا ریخته.
خاقانی.
شمس را خوان بره هست شرف.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ کِ)
ملکوت چنانکه کی آباد بمعنی جبروت است. (از برهان قاطع). از لغات دساتیری است، در فرهنگ دساتیر آمده: روان گرد به کسر کاف فارسی، شهر روان که افلاک باشند و عالم ملکوت. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و رجوع به روان گرد شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مقابل خونسرد. رجوع به خون سرد شود، مهربان. رؤوف. باعاطفه. بامهر. مهرورز. (یادداشت مؤلف) ، انس گیرنده با همه. باهمه جوش. آنکه با همه بجوشد. آنکه زود الفت گیرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از خون گرم
تصویر خون گرم
((گَ))
جانوری که خونش گرم باشد، کنایه از بامحبت
فرهنگ فارسی معین
خونگرم، خون داغ
دیکشنری اردو به فارسی